همان گونه که بذرها در زمین های آماده می روید و در شوره زار گلی نمی شکفد، هر چند بهترین بذرها در آن افشانده شود و آب باران حیات بخش، پی در پی بر آن ببارد، همچنین بذر معرفت و عرفان و باران فیض و رحمت الهی، فقط در دلهای آماده اثر بخش است و گلهای رنگارنگ و میوه های شیرین و خوش خود را به بار می فشاند.
بنابراین لازم است زمینه های بصیرت و عرفان و برخورداری از هدایت و فیوضات الهی و نیز آفت و آسیب هایی که مانع برخورداری از آنها می شود را شناخته تا با فراهم نمودن زمنیه ها و رفع موانع، روج و جان خود را آماده دریافت الهامات رحمانی و فیوضات سبحانی گردانیم. آنچه در ان پژوهش مد نظر است این دومی یعنی بررسی و شناخت آسیب های راههای رسیدن به فیوضات الهی از منظر قرآن و حدیث می باشد. این آفت ها را می توان درسه محور خلاصه نمود: الف- صفات و کیفیات روحی و اخلاقی که حجاب دیده و جان می شود. ب- اعمال وکارهایی که آیینه دل را تاریک می سازد و مانع برخوردای از فیوضات الهی می شود. ج- عوامل بیرونی که روج و جان آدمی را به بی راهه کشانده و آن را در حصار تباهی و فساد نگه داشته و مانع از اشراق فیوضات الهی می گردد.
آسیب شناسی.فیوضات.فضایل اخلاقی.روحیات اخلاقی .زنگار گناه.هدایت های الهی
یکی از آموزه های با اهمیت قرآنی که در احادیث هم به آن هم به آن پرداخته شده است، موضوع هدایت های ویژه و فیض رسانی های خاص است که خداوند در حق برخی از بندگان خود انجام می دهد. مسلما برخورداری از این هدایت ها و فیوضات، وابستگی کامل به وجود آمادگی و قابلیت های ویژه در افراد دارد، شاید بتوان وجه جامع این آمادگی و قابلیت را در دل در پی حق سپردن و گام برداشتن در این مسیر بیان کرد:
این آیات شاهد گویایی بر مدعای فوق است:
«وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْاْ هُدًى»[1] «خداوند بر هدایت رهیافتگان بیفزاید»
«وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْاْ زَادَهُمْ هُدًى...»[2] «و رهیافتگان را هدایت افزود»
« وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنهَْدِيَنهَُّمْ سُبُلَنَا »[3] «و کسانی که در راه ما تلاش کنند ما راههای خود را به آنان بنمایائیم»[4] «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يجَْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا» «ای مومنان اگر از خداوند پروا کنید بریا شما (پدیده ای) جدا کننده حق از باطل پدید آورد»
« ... وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يهَْدِ قَلْبَهُ...»[5] « هر کسی ایمان به خداوند آورد دلش را هدایت کند» و آیات فراوان دیگر، از جمله مائده/16، رعد/27، یونس/9، محمد/7، شوری/13، بقره/282.
تمامی آیات فوق بر هدایت ها و فیوضات الهی که خداوند بندگان شایسته خود را از آن برخوردار می کند دلالت دارد. به عنوان نمونه علامه طباطبایی در توضیح آیه دوم: «والذین اهتدو زادهم هدی» می نویسد: «اهتداء عبارت است از تسلیم شدن و پیروی کردن هر حقی که فطرت سالم به سوی آن هدایت می کند، و زیادی هدایت در جمله «وهدایتشان را زیاد کرد» عبارت است از اینکه خدای سبحان درجه ایمان او را بالا ببرد»[6]
در احادیث نیز به این مطلب پرداخته شده است از جمله از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که آن حضرت فرمود: «من اخلص الله اربعین صباحا فجر الله ینابیع الحکمه من قبله علی لسانه»، «هر کس خود و کارهای خویش را چهل روز برای خداوند خالص گرداند، خداوند چشمه های حکمت و دانش را از دل آن شخص بر زبان او جاری و روان می گرداند.[7]»
در قرآن کریم به نمونه هایی از این فیوضات و هدایت های ویژه الی در حق برخی از اولیاء بر می خوریم: در مورد مادر موسی (ع) در قرآن آمده است: «
وَ أَوْحَيْنَا إِلىَ أُمِّ مُوسىَ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فىِ الْيَمِّ وَ لَا تخََافىِ وَ لَا تحَْزَنى... »[8] ، «به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده، و چون بر او بیمناک شدی، او را (در جعبه ای) به دریا افکن، و مترس و غم مخور...»
و در مورد حواریون و یاران حضرت عیسی در قرآن آمده است: « وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلىَ الْحَوَارِيِّنَ أَنْ ءَامِنُواْ بىِ وَ بِرَسُولىِ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ اشهَْدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُون»[9] «و آنگاه به حواریون الهام کردم که به من و پیامبرم ایمان آوردید، گفتند ایمان آوردیم و گواه باش که ما فرمانبر داریم»
مسلما وحی به مادر موسی (ع) و حواریون از نوع وحی پیامبری نبوده، بلکه الهام و هدایت خاصه الهی بوده که شامل حال آنان شده است. درباره حضرت یوسف قبل از رسیدن به مقام نبوت دارد که: « فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَ أَجْمَعُواْ أَن يجَْعَلُوهُ فىِ غَيَابَتِ الجُْبِّ وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَاذَا وَ هُمْ لَا يَشْعُرُون»[10] «چون او را بردند و همداسان شدند که او را در نمانگاه چاه بگذارند، به او الهام کردیم (سرانجام) ایشان را در حالی که هیچ آگاه نیستندف از این کارشان آگاه خواهی ساخت».
ظاهرا این وحی که در دوران کودکی یوسف (ع) اتفاق افتاد، وحی نبوتف نبود؛ بلکه الهام و فیضی الهی بود که شامل حال او شده بود، زیرا خداوند در آیه ای بعد از این آیه می فرماید: «و هنگامی که به مرحله بلوغ رسید ما «حکم» و «علم» به او دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم».[11]
و این آیه نشانگر این است که یوسف (ع) در دوران کودکی هنوز به مقام نبوت نرسیده بود.[12]
قابل توجه اینکه به هر مقدار این قابلیت و در پی حق بودن شدیدتر باشد و گامهای استوارتری در این مسیر برداشته شود، لطف و فیض هدایت الهی بیشتر می گردد، تا آنجا که به تعبیر آیت الله مکارم شیرازی: «انسان درک و دید تازه ای پیدا می کند که می تواند با دید خود به جهان غیب راه یابد و قسمتی از آن جهان را مشاهده کند و به تعبیر دیگر پرده ها کنار می رود و بعضی از حقایق جهان غیب بر او کشف می گردد و به همان روشنی که انسان با چشم خود محسوسات را می بیند، بلکه به مراتب از آن روشنتر و اطمینان بخش تر»[13]
از این حالت به «مکاشفه» و «کشف و شهود» تعبیر می شود و در تاریخ برای انبیاء گرامی و اولیاء و انسانهای وارسته رخ داده است.
«لقاء الله» عالی ترین و با شکوه ترین حالت کشف و شهود برای سالک طریق حق است و خداوند بندگان خاص خود را از آن برخوردار می گرداند، آنجا که می فرماید «فَمَن كاَنَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا»[14]، «بس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند».
آیت الله جواد آملی در معنی آیه می نویسد: «معنای لقاءالله این نیست که انسانها تنها بعد از مرگ جمال الهی را مشاهده می کند، بلکه قبل از مرگ نیز می تواند مشاهد جمال الهی باشد و فیضهای خاص او را دریافت کند»[15]
حضرت امیرالمومنین (ع) در داستان معروف «ذعلب یمانی» به همین القاء الهی اشاره دارد آنجا که او از آن حضرت سئوال می کند:
«هل رایت ربک یا امیرالمومنین؟»، «آیا هرگز پروردگارت را دیده ای امیرمومنان؟» امام فرمود: «افا عبد ما لا اری؟»، «آیا پرستش کنم کسی را که نمی بینم؟» عرض کرد: «و کیف تراه؟» «چونه او را می بینی؟»، امام فرمود: «لا تردکه العیون بمشاهدة العاین ولکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان»، «چشمهای ظاهر با مشاهده حسی او را درک نمی کنند ولکن دلها با حقایق ایمان او را درک می کنند.»[16]
همه این مطالب گواهی بر وجود هدایت ها و فیوضات خاصه الهی دارد که خداوند شامل حال بندگان شایسته و ویژه خود می کند.
در اینجا دو مبحث اساسی وجود دارد، یکی اینکه چه اموری می تواند زمینه های برخورد داری از چنین هدایت هایی را در انسان ها تقویت کند و روح و جان را آماده پذیرش فیوضات الهی گرداند.
و دیگری اینکه چه موانعی بر سر راه چنین هدایتهایی وجود دارد و آسیب هایی که مانع این فیوضات می وشد چه می باشد، موضوع این مقاله مبحث دوم می باشد.
بی گمان برای دیدن چهره اشخاص و موجودات مختلف جهان داشتن چشم به تنهایی کافی نیست، بلکه باید موانع و حجاب نیز در میان نباشدف اگر فضای اطراف ما را دود سیاه یا گرد و غبار غلیظ گرفته باشد، ما حتی جلوی پای خود را نمی بینیم، اگر آفتاب عالم تاب با آن همه روشنایی که همه جا ضرب المثل است پشت حجاب ابرهای تیره قرار گیرد، قادر به مشاهده نیستیم، برای درک حقیقت و وصول به هدایت نیز همین وضعیت است، باید غبار هوی و هوس و موانع جلو دید چشم دل و جان را نگرفته باشد: «فَإِنهََّا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَاكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتىِ فىِ الصُّدُور »[17]« در حقیقت دیگان نیست که نابینا می شود، بلکه دلهایی که در سینه ها هست، نابینا می گردد».
و به قول شاعر:
حقیقت سرایی است آراسته *** هوا و هوس گرد برخاسته
نبینی که هرجا که برخاست گرد *** نبیند نظر گرچه بیناست مرد
دل و جان آدمی اگر آمادگی پذیرش حق را نداشته باشد، در مواجهه با حق نه تنها از آن بهره ای، نمی برد، بلکه به سبب نخوت و سرکشی، در برابر حق دچار خسران و زیان نیز می گردد:« وَ نُنزَِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّلِمِينَ إِلَّا خَسَارًا »[18] «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مومنان نازل می کنیم، ستمگران را جز خسران و زیان نمی افزاید».
و بقول سعدی:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست *** در باغ لاله روید و در شوره زار خس
البته راه رسیدن به حق نزدیک است و اگر تعلقات دنیوی و آلودگیها، دل انسان را تیره و تار نسازد، باران هدایت و فیوضات الهی بر دل انسانها باریدن خواهد گرفت و انسانها به درک حقایق و اصل خواهند شد. در دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم:
« و ان الراحل الیک قریب المسافة و انک لا تحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الاعمال دونک»[19]، «و کسی که به سوی تو در حرکت است راهش نزدیک است و تو خود را آفریدگانت پنهان نمی داری، مگر آنکه اعمال و رفتار آنان حجاب آنان در برابر تو باشد».
و از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمود: «لو لا أنّ الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوب السموات»[20]، «اگر شیاطین اطراف روح و جان آدمی را نگرفته باشند، آنان می توانند به ملکوت آسمانها نظر بیفکنند».
اکنون سخن در این است که چه اموری سبب می شود که بر دل انسانها زنگار نشیند، گوش جانش سنگین شود و چشم قلبش کم نور شود و در نتیجه از هدایت ها و فیوضات الهی محروم شود؟!
در قرآن کریم و احادیث به مساله موانع و آفت های هدایت و فیوضات ویژه الهی پرداخته شده و عوامل اصلی این معنی تبیین گشته است که در یک گروه بندی ساده می توان آن را در سه گروه خلاصه کرد:
1. صفات و کیفیات روحی و اخلاقی که حجاب دیده و جان می شود.
2. اعمال و کارهایی که آیینه دل را غبارآلود می کند.
3. عوامل بیرونی که بر روح و جان آدمی اثر می گذارد و مانع برخورداری از فیوضات الهی می گردد.
در اینجا به برخی از این صفات اشاره می شود:
خداوند می فرماید: « أَ فَرَءَيْتَ مَنِ اتخََّذَ إِلَاهَهُ هَوَئهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلىَ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلىَ سمَْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلىَ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يهَْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلَا تَذَكَّرُون
وَ نُنزَِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّلِمِينَ إِلَّا خَسَارًا»[21] «آیا دیده ای آن کسی را که هوای نفسش را خدا می خود گرفت و خداوند او را با وجود آگاهی اش، بیراه گذارد، و بر گوش و دل او مهر نهاد و بر چشمش پرده کشید، پس چه کسی پس از خداوند او را هدایت می کند، آیا پند نمی گیرند؟»
راغب اصفهانی واژه «هوی» را چنین معرفی می کند:
«الهوی میل النفس الی الشهوة و الهوی سقوط من علو سفل»[22]، «هوی به معنی تمایل نفس به شهوت است و در اصل از «هوی» به معنی سقوط از بلندی به پایین گرفته شده است».
ظاهرا وجه ارتباط معنای واژه «هوی» با معنی ریشه اصلی کلمه این است که هوای نفس سبب می شود انسان از مقام انسانیت و معنویت سقوط کند و در دنیا گرفتار انواع مصائب و در آخرت گرفتار آتش دوزخ شود.
در آیه فوق سخن از کسانی است که دچار هوی پرستی شده و به دنبال تمایلات نفسانی خود راه افتاده اند و در این کار آنقدر افراط کرده که آن را به عنوان «معبود» خود برگزیده اند، نتیجه طبیعی چنین حالتی مهر نهاده شدن بر دل و گوش و پرده افکنده شدن به دیدگان است. و این امر نه تنها سبب محرومیت از هدایت های ویژه و فیوضات الهی می شود، بلکه مانع از برخورداری از هدایت کتاب آسمانی و دیگر هدایت های عامه الهی می گردد. از امام علی (ع) روایت شده که فرمود: «الهوی شریک العمی»[23]، «هوی پرستی قرین و همزاد کوری است».
خداوند می فرماید: « َالِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا عَلىَ الاَْخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِين أُوْلَئكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْغَفِلُون »[24]، «این از آن است که ایشان زندگی دنیا را از آخرت خوشتر دارند، و خداوند خدانشناسان را هدایت نمی کند، اینان کسانی هستند که خداوند بر دلها و گوشها و دیدگانشان مهر نهاده است و اینانند که غاقلند.»
درباره معنی این آیه در تفسیر موضوعی پیام قرآن آمده: «این آیه اشاره به گروهی می کند که نخست اسلام را پذیرا گشتند و بعد مرتد شدند، می گوید: این ارتداد به خاطر آن نیست کهچیزی برخلاف حق در اسلام دیده باشند، بلکه آنها زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح دادند و به همین جهت با اسلام وداع گفتند و به وادی کفر قدم نهادند و چون شایسته هدایت نیستند خداوند هدایتشان نمی کند، بلکه به خاطر دنیا پرستی بر قلب و گوشو چشم آنها مهر می نهد، و درهای معرفت را به روی آنها می بندد، در نتیجه در غفلت کامل فرو می روند.»[25]
و می دانیم که نتیجه طبیعی چنین حالتی، محرومیت از هدایت ها و فیوضات الهی می باشد.
در حدیقی می خوانیم که امیرالمومنان (ع) نامه به یکی از یاران خود نوشت و او را نصیحت فرمود، از جمله نصایح امام (ع) این بود که «فارفض الدنیا فان حب الدنیا یعمی و یصم و یبکم و یذل الرقاب»[26]، « دنیا را راها کن که حب دنیا، چشم را کور و گوش را کر و زبان را لال و گردن ها را به زیر می آورد».
و در حدیثی دیگر از همان امام (ع) می خوانیم: «لحب الدنیا صمّت الاسماع عن سماع الحکمة و عمیت القلوب عن نور البصیرة»[27]، «به خاطر دوستی دنیا گوشها از شنیدن صدای دانش و حکمت کر شده و دلها از دیدن نور بصیرت و بینش کور شده است».
*مقاله برگزیده نخستین کنگره بین المللی بزرگداشت حافظ کل قرآن کریم محمد کاظم کریمی ساروقی مشهور به کربلایی کاظم
**استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک
[1] . سوره مریم، آیه76
[2] . سوره محمد، آیه 17
[3] . سوره عنکبوت، آیه 69
[4] . سوره انفال، آیه 29.
[5] . سوره تغابن، آیه 11.
[6] . علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج18، صفحه 356، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
[7] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج6، ص 249.
[8] . سوره قصص، آیه 7.
[9] . سوره مائده، آیه 111.
[10] . سوره یوسف، آیه 15.
[11] . سروه یوسف، آیه 22.
[12] . در مورد حضرت مریم نیز همین گونه الهام گرفته است به آیات 16-26 سوره مریم مراجعه شود.
[13] . مکارم شیرازی، ناصر و جمعی ازدانشمندان، تفسیر موضوعی پیام قرآن، ج1، ص202
[14] . سوره کهف، آیه 110.
[15] . جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریمف ج11، ص254، انتشارات اسراء.
[16] . نهج البلاغه، خطبه 179.
[17] . سوره حج، آیه 46.
[18] . سوره اسراء، آیه 82.
[19] . مفاتیح الجنان
[20] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج67، ص72.
[21] . سوره جاثیه، آیه 23.
[22] . راغب اصفهانی، مفردات القرآن، ص849.
[23] .علامه مجلسی، بحارالانوار، ج78، ص12.
[24] . سوره نحل، آیه 107و108.
[25] . مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از دانشمندان، ج1، ص322.
[26] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج7، ص75.
[27] . آمدی، غرر الحکم، ص252.